شهردار مشهد به دیدار مادر شهیدجمهور حضرت آیت‌الله رئیسی رفت عضو شورای شهر مشهد: نگاه شهید رئیسی حمایت از محرومان بود آماده باش سازمان آتش نشانی مشهد برای مراسم تشییع رییس جمهور شهید ایران اکران تصویر شهید آیت الله رئیسی در قاب مفاخر شهری مشهد رئیس کمیسیون فرهنگی و اجتماعی شورای شهر مشهد: شهید رئیسی در حوزه زیارت صاحب ایده بود احیای کارگروه ملی زیارت، از اقدامات شاخص شهید رئیسی بود عضو شورای شهر مشهد: شهید رئیسی پدر معنوی محرومان بود یادگار‌های رئیسی برای مشهد تشکیل ۶ کمیته ویژه در شهرداری مشهد برای برگزاری مراسم تشییع پیکر شهید آیت‌الله رئیسی از دیوارنگاره شهیدجمهور در میدان شهدای مشهد رونمایی شد تداوم فعالیت ۲۴ ساعته پاکبانان مشهدی برای پاکسازی معابر وزارت کشور باید زمینه برگزاری انتخابات شورا‌ها را فراهم کند آیا ادارات مشهد پنجشنبه (۳ خرداد ۱۴۰۳) تعطیل می‌شود؟ تعطیلی مدارس مشهد و خراسان رضوی از فردا تا پنجشنبه (۳ خرداد ۱۴۰۳) حاجی بگلو: مجلس می‌بایست نسبت به توقف یا تمدید شورا‌ها اعلام نظر کند در فراق خادم‌الرضا(ع) | حضور گسترده مردم مشهد در مراسم بزرگداشت شهید رئیسی در میدان بسیج مشهد + فیلم خدمات‌رسانی رایگان مترو و اتوبوس در روز تشییع پیکر رئیس جمهور در مشهد یکی از معابر اصلی یا میادین شهر مشهد به نام خادم‌الرضا(ع)، «سیدابراهیم رئیسی» نام‌گذاری می‌شود
سرخط خبرها

رونق آتش نشانی مشهد به روایت سرلشکر محمد دیلمقانی

  • کد خبر: ۱۲۷۵۳۷
  • ۰۷ مهر ۱۴۰۱ - ۱۵:۵۸
رونق آتش نشانی مشهد به روایت سرلشکر محمد دیلمقانی
تا سال ۱۳۱۲ شهر مشهد فاقد آتش نشانی بود و هنگام حوادث و آتش سوزی، چند نفر از رفتگران شهرداری با تعدادی گاری اسبی و سطل آب به کمک مردم می‌شتافتند و البته، چون این مأموران آموزش لازم را فرانگرفته بودند، تلاش آن‌ها در بیشتر موارد بی نتیجه می‌ماند.

بیات | شهرآرانیوز؛ در سال ۱۳۱۲ آتش نشانی مشهد با امکاناتی اندک در گاراژی نزدیک اداره بلدیه (شهرداری) در میدان شهدای فعلی آغاز به کار کرد. این مکان شامل چند دهانه گاراژ بود و رئیس آتش نشانی و دو مأمور دیگر در اتاق‌های طبقه بالای گاراژ زندگی می‌کردند.

در سال ۱۳۲۵ تعداد پنج اتاق برای دیگر مأموران آتش نشانی و خانواده هایشان کنار همان ایستگاه احداث شد. البته هنوز شهرداری مشهد و سازمان شیر و خورشید سرخ (هلال احمر فعلی) ابزار و وسایل کافی برای آتش نشانی و امدادرسانی در بلایای سیل و زلزله در اختیار نداشتند و در موارد اضطراری، با لشکر تماس می‌گرفتند و کمک می‌خواستند.

من سربازان گروهان مهندسی لشکر را طوری آموزش داده بودم که در موقع لزوم، بلافاصله با بیل، کلنگ و وسایل آتش نشانی به عنوان اولین گروه امدادرسان در مناطق بحرانی حاضر می‌شدند. بعد از ازدواج، این موضوع برایم مشکل شد؛ چون گاهی در نیمه‌های شب به در منزل ما می‌آمدند و خبر می‌دادند که مثلا در فلان محله آتش سوزی شده است. ما می‌رفتیم و پس از خاموش کردن آتش، با لباس‌های دودزده، آلوده، سیاه و سوخته به خانه برمی گشتیم که سبب ناراحتی زن و بچه‌ها می‌شد.

دو سال دیگر به همین منوال گذشت و من با خود فکر می‌کردم که این روش درست نیست و باید برای همیشه این زحمت را از دوش واحد مهندسی لشکر بردارم. در تهران، خدمات آتش نشانی با شهرداری است و ارتش یا تشکیلات دیگر فقط درصورت ضرورت به کمک آن‌ها می‌روند. برای حل این موضوع، یک روز به شهرداری مشهد رفتم و گفتم: آقایان! شما چرا در اینجا آتش نشانی ندارید؟

گفتند: ما فقط یک دستگاه ماشین آب پاش «اشکودا» داریم و هروقت می‌خواهیم آن را روشن کنیم، یک ساعت طول می‌کشد و برای پرکردن آن هم همین اندازه وقت لازم است و فقط دو ونیم مترمکعب ظرفیت آب دارد، اما شما در ارتش وسایل مرتب تری دارید. من گفتم: این وظیفه شهرداری و آتش نشانی است و «اطفائیه» یکی از ارکان شهرداری است و ارتش به شهرداری کمک می‌کند. شما هم باید مثل تهران دارای آتش نشانی مجهزی باشید. چرا یک دسته آتش نشانی برای خودتان درست نمی‌کنید؟

گفتند: ما وسایل و بودجه نداریم و شخصی که مهارت داشته باشد، پیدا نمی‌کنیم. من که دوره آتش نشانی را در مهندسی ارتش گذرانده بودم و معلوماتی از اطفای حریق داشتم، گفتم: شهرداری بودجه زیادی دراختیار دارد؛ دو یا سه دستگاه ماشین آب پاش و دو سه عدد پمپ آب بخرید و اینجا را سروسامان دهید. ما هم حاضریم به شما آموزش بدهیم. چند نفر از این رفتگران جوان را انتخاب کنید تا به پادگان بیایند و به آن‌ها آموزش بدهیم.

من با تیمسار سرتیپ حسین مهین، فرمانده لشکر، صحبت کردم و گفتم: سربازان ما که در شب و روز برای اطفای حریق می‌روند، فرسوده می‌شوند و فشار بیشتری به گروهان مهندسی می‌آید. اجازه بدهید کارکنان آتش نشانی مشهد را به نحو شایسته‌ای آموزش دهیم. فرمانده لشکر موافقت کرد و تعدادی از کارکنان جوان شهرداری به پادگان آمدند و آموزش آن‌ها را شروع کردم.

در همسایگی ما جوانی به نام آقای شجاعی زندگی می‌کرد که در هنرستان صنعتی درس خوانده بود و بیکار بود و با هم سلام و علیکی داشتیم. به او گفتم: آقای شجاعی! چون جوان فعال، باانرژی و باسوادی هستی، من کار خوبی در شهرداری برایت در نظر دارم.

ائتلاف ارتش و شهرداری در برابر آتش 

گفت: شهرداری بودجه ندارد و استخدام هم نمی‌کند. گفتم: شهرداری برای آتش نشانی به نیرو احتیاج دارد و استخدام می‌کند. من فکر می‌کنم برای تصدی این کار، هیچ کس از تو بهتر نیست و، چون در هنرستان تحصیل کرده‌ای و زبان آلمانی هم می‌دانی، این امکان وجود دارد که تو را برای آموزش تکمیلی به آلمان بفرستند. بیا و آتش نشانی را راه بینداز. او قبول کرد و من با شهردار صحبت کردم. شهردار گفت: اگر پول زیادی نمی‌خواهد، بیاید و سه یا چهار ماه به صورت قراردادی و آزمایشی برای آتش نشانی کار کند، تا بعد درباره استخدام رسمی او تصمیم بگیریم.

از روز بعد، آقای شجاعی هم به سربازخانه آمد و، چون جوان باسواد و زرنگی بود، خیلی زود همه چیز را یاد گرفت و به شهرداری رفت و بعد‌هایک دسته آتش نشانی تأسیس کرد. چندی بعد، او را برای تکمیل دوره به آلمان فرستادند و از آنجا مقداری وسایل موردنیاز آتش نشانی خرید و با خود آورد و به این ترتیب، شهرداری مشهد هم در دهه ۳۰ دارای آتش نشانی مجهزی شد و ما راحت شدیم و فقط اگر سانحه بسیار مهیبی رخ می‌داد، به کمک آن‌ها می‌رفتیم.

در آن زمان «جمعیت شیر و خورشید سرخ» (هلال احمر فعلی) فعالیت چندانی نداشت و فقط ساختمانی اداری بود که چند نفر از اعیان و اشراف ازجمله آقای فرخ، کمیته‌ای در آن تشکیل داده بودند، اما کار مثبت و فعالیت چشمگیری نداشتند و البته بودجه‌ای هم دراختیارشان نبود. بعد‌ها آن‌ها هم فعالیت خود را افزایش دادند و هنگام حوادث و بلایا، درکنار آتش نشانی کمک می‌کردند و اوضاع بهتر شد.

** برگرفته از صفحات ۷۷ تا ۸۱ کتاب لشکرنامه (خاطرات سرلشکر محمد دیلمقانی) به کوشش رامین رامین نژاد، انتشارات آهنگ قلم، چاپ اول تابستان ۱۳۹۳

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->